در پياده رو مردی را ديدم در دهه چهارم زندگی،
نانی بر دست داشت ولبخند بزرگی برلب،
ودرحال حرکت بسمت خانه،
نگاهش به روبرو بود،
جايي که دو کودک آواز می خواندند و می دويدند و
هرازگاهی برمی گشتند، دستی تکان می دادند
و دوباره می دويدند...
نانی بر دست داشت ولبخند بزرگی برلب،
ودرحال حرکت بسمت خانه،
نگاهش به روبرو بود،
جايي که دو کودک آواز می خواندند و می دويدند و
هرازگاهی برمی گشتند، دستی تکان می دادند
و دوباره می دويدند...
برچسبها: Avenue